10 اصطلاح کاربردی زبان آلمانی (مثال + ترجمه فارسی)

اصطلاحات زبان آلمانی

مقدمه

سایت جاکلید به عنوان اولین و تنها سایت تخصصی آلمانی در حوزه اصطلاحات و ضرب المثل های آلمانی می باشد. یادگیری اصطلاحات و ضرب المثل های یک زبان می تواند سطح و کلاس زبانی یک زبان آموز را به دیگران نشان دهد. به عنوان مثال در امتحان های زبان آلمانی اگر در بخش های مکالمه بتوانید از اصطلاحات به درستی در جملات خود استفاده کنید، نظر ممتحن را به طور کامل به خود جلب می کنید و مطمئنا نمره خوبی از این بخش دریافت می کنید.

همچنین هنگامی که به یک کشور آلمانی زبان سفر می کنید متوجه خواهید شد که مردم در صحبت های روزمره خود زیاد از اصطلاحات استفاده می کنند و شما برای درک بهتر و زندگی بهتر لازم است تا فرهنگ اصطلاحات خود را نیز بالا ببرید.

در تماشای فیلم ها و سریال های آلمانی نیز این موضوع بسیار اهمیت دارد. معمولا در دیالوگ فیلم ها اصطلاحات فراوانی وجود دارد که برای درک بهتر فیلم لازم است آن ها را بدانید.

اگر تا کنون تنها به خواندن کتاب های آموزشگاهی بسنده کرده اید و احساس می کنید بسیاری از جملات فیلم ها و سریال ها را متوجه نمی شوید، پس جا کلید را دنبال کنید.

در هر پست سعی می کنیم 10 اصطلاح کاربردی را به همراه ترجمه و معادل های آن در اختیار شما قرار دهیم. همچنین برای هر اصطلاح سعی می کنیم یک مثال ارائه دهیم تا با کاربرد آن اصطلاح در جملات بهتر آشنا شوید.

!Wer A sagt, muß auch B sagen

[wer etwas beginnt, muß es fortsetzen und auch unangenehme Folgen auf sich nehmen]

[کسی که کاری را شروع کرد، باید آن را دنبال کند و به نتیجه ناخوشایند کار خود نیز تن در دهد]

مثال:

Jetzt können Sie keinen Rückzieher mehr machen – wer A sagt, muß auch B sagen.

حالا دیگر نمی توانید از حرف خود برگردید.

معادل فارسی ضرب المثل: هر که خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند.

das A und O

[die Hauptsache, das Wesentliche]

[نکته اصلی، عامل اصلی]

اصل کار، مهمترین چیز ، پایه و اساس

مثال:

Verständis für den anderen ist immer noch das A und O einer guten Ehe.

درک طرف مقابل هنوز هم پایه و اساس یک ازدواج خوب به شمار می رود.

معادل آلمانی:

= das Alpha und Omega

der wichtigste Punkt

Von A bis Z erfunden

[völlig / von Anfang bis Ende unwahr]

[بکلی دروغ، از اول تا آخر دروغ]

سراسر دروغ، سراسر ساختگی، بکلی من درآوردی، پاک دروغ

مثال:

Die Geschichte, die der Angeklagte dem Richter erzählt hat, war von A bis Z erfunden.

داستانی که متهم برای قاضی تعریف کرد، پاک دروغ بود.

معادل آلمانی:

= von vorn(e) bis hinten falsch / Unsinn / gelogen / von hinten bis vorn(e) falsch / Unsinn / gelogen

AAs – kein Aas

[niemand]

[هیچ کس، حتی یک نفر]

(در زبان عامیانه) هیچ خری

مثال:

Diesen Ort kennt kein Aas.

هیچ خری این منطقه را نمی شناسد.

معادل آلمانی:

kein Schwanz

kein Schwein

ABEND _ es ist noch nicht aller Tage Abend

[es ist noch nicht klar, wie das Ergebnis aussehen wird, es kann noch anders kommen]

[هنوز معلوم نیست نتیجه کار از چه قرار است، هنوز ممکن است اتفاقی رخ دهد]

خدا را چه دیده ای، دنیا را چه دیده ای!

مثال:

Noch ist nicht aller Tage Abend. Noch ist er ja nicht verurteilt.

خدا را چه دیده ای! او که هنوز محکوم نشده است.

ABER – kein Mensch ist ohne Aber

[niemand ist ohne Fehler]

[هیچ کس بی لغزش و اشتباه نیست]

انسان (یا آدم) جایز الخطاست، آدمیزاد شیر خام خورده است، اسب اسکندر هم گاهی سکندری می رود!

مثال:

Wer einen Menschen beurteilt, darf nicht vergessen: kein Mensch ist onhe Aber.

کسی که درباره انسانی داوری می کند، نباید فراموش کند که: انسان جایزالخطاست.

ABBRENNEN – abgebrannt sein

[kein Geld mehr haben]

[اصلا پول نداشتن]

صنار در بساط نبودن (صنار در بساط نداشتن)، بی پول بی پول بودن، یک پاپاسی نداشتن، شپش توی جیب

مثال:

Ich habe gerade ein neues Auto gekauft und bin jetzt völlig abgebrannt.

من تازه یک ماشین نو خریده ام و صنار در بساطم نیست.

معادل آلمانی:

blank sein

pleite sein

ABKRATZEN – abkratzen

[sterben]

[مردن]

(به لحنی موهن، یا ریشخند آمیز) دم سیخ کردن، تلنگ در رفتن، گوز اندر قبر شدن، ریغ رحمت را سر کشیدن، قمصور شدن، غزل خداحافظی را خواندن، گوز را دادن و قبض را گرفتن ، چس به روح شدن

مثال:

Er wird wohl bald abkratzen.

همین روزهاست که او ریغ رحمت را سر بکشد.

معادل آلمانی:

um die Ecke gehen

ins Gras beißen

ABREDE – etwas in Abrede stellen

[etwas bestreiten, leugnen]

[منکر کار، یا تقصیر خود شدن]

انکار کردن، حاشا کردن، زیرش زدن

مثال:

Er stellt jede Beteiligung an der Sache in Abrede.

او هرگونه همدستی در این کار را انکار می کند.

ACH – mit Ach und Krach

[mit großer Mühe, unter großen Schwierigkeiten]

[با زحمت زیاد، بسختی]

با هزار یا علی مدد، ناپلئونی (در زبان دانش آموزان، وقتی که دانش آموزی حداقل نمره قبولی را می گیرد) ، بزور، زورکی

مثال:

Er hat das Examen mit Ach und Krach geschafft.

او با هزار یا علی مدد در آن امتحان قبول شد.

معادل آلمانی:

mit Hängen und Würgen

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته بندی ها


سایتهای مفید